او لایق تمام زیبایی ها و نعمتی است که آفریده ام.
– خدا:ببینم بنده من،به من ایمان داری یا نه؟ایمان داری………..؟
-دارم خدای بزرگم.
-خدا:ببینم ایمان داری که من می توانم هر آن چه در آسمان و زمین است را تغییر دهم؟ایمان داری………….؟
-دارم خدایا
-خدا:ببینم ایمان داری که برآوردن خواسته های تو ،هرچقدر هم که در نظرت بزرگ باشند،برای من به آسانی تمام ممکن است؟ایمان داری……؟
-دارم ای پروردگار عظیم آسمان ها و زمین.
-خدا:ببینم ایمان داری که من می توانم تمام دنیا و انسان هایش را آن گونه که تو می خواهی،تغییر دهم؟ایمان داری………..؟
-دارم خدا
-خدا:می دانی که تمام انسان ها و تمام وقایع و تمام نشانه ها در دنیای تو،فقط به خاطر تو خلق شده اند؟می دانی……؟
-می دانم خدا
-خدا:می دانی هر انسانی که در مسیر زندگی ات قرار می گیرد و هر کلامی که می شنوی، و هر صحنه ای که می بینی،حتی هر قطره باران،هر رعد و برق،به خاطر کمک به تو برای دستیابی به من و لذت بردنت از در کنار من بودن است که خلق و به سمت تو فرستاده شده؟
– می دانم خدا
-خدا:می دانی که من می توانم تمام انسان ها را آن قدر شیفته و عاشق تو کنم که از عشق تو چشم بر هم نگذارند؟حتی سنگدل ترین آن ها را؟آیا می دانی………؟ -می دانم.می دانم خدا
-خدا :می دانی که می توانم به خاطر تو در زمین بهشتی زیبا را خلق کنم که در آن فقط زیبایی می بینی و خنده و خوشبختی و سلامتی؟آیا می دانی….؟
-می دانم.
-خدا:می دانی که من می توانم از تو مغناطیسی روحی،آنقدر قوی بسازم که بهترین های روی زمین و بهترین های ملکوت را،بدون انجام کاری به سمتت جذب کنی؟آیا می دانی….؟آیا می دانی که می توانم بزرگترین ها را در خدمت تو و به تسخیر تو در آورم؟آیا می دانی…؟
-می دانم.می دانم.می دانم
– خدا:به قلبت رجوع کن. من در نهایت عظمت آن جا هستم.فقط نگاه کن که برایت چه کار خواهم کرد.
هر روز صبح، با من به تماشای آسمان زیبا و طلوع آفتاب بیا.آیات قدرت من بر جای جای زمین پدیدار است. در کنار من عاشقانه و با شور و سرمستی و خنده، به عنوان محبوب زیبای من، برقص. در جوار من، با همه وجود بنشین و با من پرواز پرندگان را نگاه کن.مالک هر آن چه روی زمین می بینی خدای توست. هر روز در کنار من به نظاره انسان های دوست داشتنی و روح زیبای آنان بایست و با دستان من به آنان یاری رسان .من به تمام عوالم و به درون همه انسان ها آگاه هستم. هر شب در آغوش من به ماه سحر آمیز شب بخیر بگو و آرام و مطمئن و خشنود بخواب. با لبخندی از آرامش و اطمینان بر لب های زیبایت. با من به زیر باران بیا و نوازش قطرات وجود من را روی گونه هایت حس کن و یقین داشته باش که بی شک همیشه در کنارت هستم و دستانم همیشه روی شانه هایت است.
تکیه تو، تا ابد به بازوی من است. دستانت را روی شانه هایت بکش و شانه هایت را ببوس تا با تمام وجود، دستان برتر مرا حس کنی. با من در دنیا بگرد و همه چیز را که به فرمان من به وجود آمده و خلق شده را نظاره کن. از آب و آسمان ها و درختان و شب و روز گرفته تا اتومبیل ها و خانه ها و صنعت پیشرفته و هواپیماها ،همه به فرمان خدایت خلق شده است.آن چه من روی قسمتی کوچک از زمین خلق کرده ام غیر قابل شمارش است. خودت را با پروردگار بلند مرتبه ات ببین که از اعماق وجود می خندیم و شادمانی می کنیم و آواز می خوانیم و فریاد شوق و سرمستی می کشیم.
دست در دست هم و بالا و پایین پران به این سو و آن سو می رویم و تو با اتصال به نیروی من شفا دادن و احیاء کردن و عشق پراکندن خالقت را می ستایی.در کنار من نیروی سعادت و خوشبختی و خوشحالی در چشمان تو موج می زند.در کنار حضور ابدی من نغمه خوان و رقص کنان و مسرور و عاشق به جای جای زمین می روی و همه جا را روشن و عاشق و پر نور و معطر و سحرآمیز می گردانی .در کنار من باش.آن گاه دست به هر چه می زنی، طلا می شود.تو با یاد من زندگی کن و به خاطر من به همه خودهایت نیکی کن. من تا همیشه به تو وفا دارم. تو در کنار من آرامی …. آرامی ….. آرامی … و آسوده …… خانه امن و آرام عشق تو، تا همیشه در قلب سحرآمیز من محفوظ است. زیر این چرخ کبود، تو کسی هستی که به خاطرش، عالم را خلق کردم.
و خدای جهان آرا تا ابد به هرچه بخواهد قادر و تواناست. به نویسنده کتاب گفتم به تو بگوید آیینه را جلوی خود بگیری و در چشمان خود نگاه کنی . و این جملات را بخوانی. حالا خودم، به تو می گویم آیینه را جلوی خود بگیر و من را در آیینه نگاه کن . به چشمان خدای قدرتمند و مقتدرت درون چشمانت نگاه کن. دستت را روی سینه ات بگذار و تپش قلب خدای صاحب دولت و مهربانت را حس کن. من همین جا هستم….. درون تو …… در واقع درون این حضوری که فکر می کنی خودت هستی، فقط من خدای تو هستم. حضور من در تو، فراسوی تمام تجلی های مادی من است .حالا دیدی که چقدر به تو نزدیکم؟ می بینی که از رگ گردن به تونزدیک ترم؟ این ها همه نشانه های عظمت پروردگار توست. من اینجام ……… همیشه……. هرگاه خواستی مرا ببینی، آیینه را بردار و در اعماق چشمانت خیره شو.
نویسنده : کیمیا مظفریان
وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,وجود خدا,
نظرات
نظری ثبت نشده.