من آب دهانم را قورت دادم و گفتم: “یعنی شما میخواهید علیه رئـیستـان وارد عمل شوید؟” او جواب داد: “بله، درست است. من پرسیدم: “چرا؟ جمهوری خواهان در هاوایی شانسی ندارند. حزب دمـوکرات و اتحادیه کارگران بسیار قدرتمند هستند.” میدانم پسر. همینطور میدانم که حتی یک نفر هم برای برنـده شـدن مـا دعـا کاندیدای سمت فرمانـداری اسـت و مـن قـرار اسـت ۱ نمیکند. جاج ساموئل کینگ معاون او باشم.
من دوباره پرسیدم: “چرا؟ اگر میدانید که قرار نیسـت برنـده شـوید، چـرا مقابـل ئر یستان میایستید؟” چون وجدانم اجازه نمیدهد که کار دیگری بکنم. بازیهای این سیاستمداران مرا آزار میدهد. پرسیدم: “میخواهید بگویید آنها فاسد هستند؟” پدرم گفت: “نمیخواهم این را بگویم.” او مردی صادق و باوجـدان بـود کـه بـه ندرت از کسی بدگویی میکرد. همیشه در کار سیاست بود. اما میتوانستم از صدایش بفهمم که عصبانی و ناراحت است؛ چرا که گفت: “فقط میگویم وقتی مسائل پشـت پرده را میبینم، وجدانم به درد میآید. اگر چشمانم را روی این مسائل ببندم و هـیچ کاری نکنم، نمیتوانم راحت زندگی کنم.
شغل و فیش حقوقی بـرای مـن بـه انـدازه وجدانم اهمیت ندارد.” پس از یک سکوت طولانی متوجه شدم که پدرم تصمیم خود را گرفته اسـت. بـه آرامی گفتم: “موفق باشید. به خاطر شهامتتان به شما افتخار میکنم و خوشـحالم که پسر شما هستم.” همان طور که انتظار میرفت، پدرم به همراه حزب جمهوریخواه شکسـت خـورد. فرماندار منتخب اعلام کرد که پدرم دیگر هرگز نمیتواند در یـک شـغل دولتـی در ایالات هاوایی مشغول به کار شود و همینطور هـم شـد. او ناچـار شـد در سـن ۵۴ سالگی به دنبال یک شغل بگردد. من هم در همان زمان عازم جنگ. شدم پدرم در میانسالی باید به دنبال یک شـغل جدیـد میگشت.
او از مشـاغل اسـم رسمداری با درآمد پایین، به مشاغل اسم و رسمدارتری با درآمدهای پـایینتـر تغییـر امکان داد؛ شغلهایی مثل مدیر اجرایی شرکت خدماتی یک سازمان غیرانتفـاعی، یـا مدیرعامل شرکت خدماتی ۱۱۰ که آن هم یک موسسه غیرانتفاعی محسوب. میشد او یک مرد بلند قد، مستعد و فعال بود که دیگر در تنها دنیـایی کـه میشناخت، یعنی دنیای کارمندان دولت، جایی نداشت، او راهاندازی چندین کسب و کار کوچـک را امتحان کرد؛ مدتی به عنوان مشاور فعالیت داشت و حتی حق امتیاز یـک شـرکت صاحب نام را نیز خریداری کرد؛ اما در همه آنها شکست خورد.
هرچه پیرتر میشد و تواناییهایش تحلیل میرفت، انگیزههایش بـرای شـروع مجـدد نیـز کـاهش پیـدا میکرد. پس از هر شکست تجاری، فقدان انگیزه و اشتیاق در او محسوستر میشد. او یک کارمند موفق بود که تلاش میکرد به عنوان یک خویشفرما فعالیـت کنـد و در ربع خویشفرمایی دوام بیاورد؛ بخشی که در آن هیچ تجربـه یـا سـابقه آموزشـی نداشت و از جسارت کافی برای انجام آن بهرهمند نبـود. او عاشـق دنیـای آمـوزش و پرورش بود، اما راهی را برای بازگشت به این دنیا پیدا نمیکرد. ممنوعیت فعالیـت او در دولت ایالتی همچنان به قوت خود باقی مانده بـود. در برخـی محافـل بـه چنـین افرادی افراد حاضر در لیست سیاه گفته.
میشود اگر به خاطر بیمه تأمین اجتماعی و خدمات درمانیاش نبود، سالهای پایانی عمر او به یک فاجعه تبدیل میشود. او ناامید و کمی خشمگین و البته با وجدانی آسوده از دنیا رفت. پس چه چیزی مرا به ادامه مسیر در سیاهترین لحظات زندگی ترغیـب میکرد؟ همان خاطره فراموش نشدنی پدر تحصیل کردهام که در خانه به انتظـار زنـگ تلفـن می نشست و تلاش میکرد در دنیای تجـارت، یعنـی دنیـایی کـه چیـزی دربـاره آن نمیدانست، به موفقیت برسد. این موضوع و یادآوری خاطرات مسرتآمیـز پـدر ثروتمنـدم کـه سـال بـه سـال خوشحالتر و موفقتر میشد، الهامبخش من بود. پدر ثروتمندم به جـای ایـنکـه در ۵۴ سالگی تنزل کند، دوباره شکوفا شد.
او سالها پیش از آن ثروتمند شده بـود، امـا در این سن به ثروتی مضاعف دست یافت. نام او دائماً در روزنامهها به عنوان فـردی و مأوی ۱ که بخش اعظم وایکیکی را خریداری کرده است، ذکـر میشد. سالها پایهریزی قانونمند و با قاعده کسب و کار و سرمایه گذاری در حال نتیجه دادن بـود و او داشت به یکی از ثروتمندترین مردان جزیره تبدیل می. شد تفاوتهای کوچک در قابلیتها باعث تفاوتهای بزرگ در نتایج میشوند! از آنجا که پدر ثروتمندم نمودار چهارراه پولسازی را برای من شرح داده بود، بهتر میتوانستم درک کنم که تفاوتهای کوچک و کماهمیت میتواند طی سالهـا کـار توسط یک فرد به تفاوتهای بزرگ و اساسی تبدیل شود.
به خـاطر همـین چهـارراه میدانستم که بهتر است به جای فکر کردن به اینکه میخواهم چهکاری انجـام دهم، تصمیم بگیرم که میخواهم پس از گذشت سالها به چه فـردی تبـدیل شـوم. همین دانش عمیق و درسهایی که از دو پدر قدرتمندم یاد گرفتم، مرا به ادامه مسیر در تاریکترین لحظات زندگی ترغیب. میکرد چهارراه پولسازی چیزی بیشتر از یک نمودار چهار وجهی است چهارراه پولسازی چیزی بیشتر از یک نمودار و چند حرف است. اگر عمیقتر به این نمـودار سـاده نگـاه کنیـد، دنیاهـایی کـاملاً متفـاوت و طـرز تفکرهایی مختلف نسبت به دنیا را خواهید یافت.
من به عنوان فـردی کـه از هـر دو سمت راست و چپ چهارراه به آن نظر انداخته است، میتوانم صـادقانه بگـویم کـه بسته به اینکه در کدام سمت چهارراه قرار گرفته باشید، دنیا برایتان بسیار متفاوت به نظر میرسد و این کتاب درباره همین. تفاوتهاست هیچ یک از ربعها از بقیه بهتر نیست و هر کدام از آنها نقاط قوت و ضعف خـاص خود را دارند. کتاب چهارراه پولسازی به این منظور نوشته شده اسـت کـه بـه شـما اجازه دهد نیمنگاهی به ربعهای مختلف چهـارراه و ویژگـیهـای فـردی لازم بـرای کسب استقلال مالی از طریق هر یک از آنها بیندازیـد.
دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,دانلود کتاب پدر پولدار pdf,
نظرات
نظری ثبت نشده.