شما به عنوان یک مشتری که میخواهد این افـراد را بـه کـار بگیـرد، تمایل دارید که بهترین فرد را انتخاب کنید. برای افراد این گروه، پول مهمترین هدف کاری محسـوب نمیشود. استقلال، آزادی عمل برای انجام کارها به شیوه مـورد علاقـه خـود و مورد احترام واقع شدن به عنوان یک متخصص در زمینـهکـاری خـود، برای آنها بسیار مهمتر از پول است. وقتی چنـین افـرادی را اسـتخدام میکنید، بهترین کار این است که به آنها بگویید میخواهید چهکاری انجام شود و سپس آنها را برای انجام کار به حال خود رها کنیـد. آنها به نظارت نیاز یا تمایل ندارند.
اگر بیش از حد در کارشان مداخله کنید، از کار خود دستمیکشند و به شـما مـیگوینـد کـه فـرد دیگـری را استخدام کنید. برای آنها استقلال حرف اول را. میزند، نه پول افراد این گروه اغلب برای استخدام سایر افراد جهت انجـام کـار خـود دچار مشکل میشوند؛ چرا که به گمان آنها هیچکس شایستگی انجـام این کار را ندارد. همین مساله باعث میشود که اغلـب بگوینـد: “ایـن روزها پیدا کردن یک کارمند خوب خیلی سخت است.” همچنین اگر اعضای این گروه فـردی را بـرای انجـام کارهـای خـود آموزش بدهند، این فرد تازه آموزش دیده اغلب آنجا را با جملاتی نظیر این ترک میکند: “میخواهم برای خودم کار کنم”، “میخواهم رئیس خودم باشم”، “دوست دارم کارها را به شیوه خـودم انجـام بـدهم” یـا “میخواهم شانس این را داشته باشم تا خودم را نشان بدهم.
” بسیاری از افراد گروه خویشفرمایی در اسـتخدام و تعلـیم سـایر افـراد تردید دارند؛ زیرا همین که فرد آموزش میبیند، آنجا را ترک میکند و به رقیبی برای کارفرمای خود تبـدیل میشود. همـین مسـاله باعـث میشود که افراد خویشفرما سختتر کار کنند و کارهـای خودشـان را شخصاً انجام بدهند..۳ مالک کسب و کار: این گروه از افراد، اغلب در نقطه مقابل اعضای گروه خویشفرمایی قرار دارند. یک مالک کسـب و کـار واقعـی دوسـت دارد اطراف خود را از افراد باهوش و خبـرهای از هـر چهـار ربـع کارمنـدی، خویشفرمایی، مالکیت کسب و کار، سرمایهگذاری پـر کنـد. بـرخلاف خویشفرمایان که دوست ندارند کار خـود را بـه افـراد دیگـری واگـذار کنند،
چرا که به گمان آنها هیچکس نمیتواند کار را به خوبی آنها انجام دهد، افراد گروه مالکیت کسب و کار تمایل دارنـد کارهـای خـود را بـه سایرین محول کنند. شعار اصلی مالکین کسب و کار این اسـت: “چـرا کار را خودمان انجام بدهیم، در حالی که میتوانیم کسـی را اسـتخدام کنیم تا آن را برای ما انجام دهد و حتی بهتـر از مـا از پـس انجـام آن بربیاید؟” هنریفورد از جمله چنین افرادی است. یک روایت مشـهور وجـود دارد که میگوید روزی یک گروه از افراد اصطلاحاً روشنفکر نزد هنریفورد رفتند تا او را به جهالت و نادانی متهم کنند. آنها ادعا میکردند کـه او واقعاً چیز زیادی نمیداند.
بنابراین فورد تصمیم گرفت کـه آنهـا را بـه دفتر کار خود دعوت کند و به آنها این فرصت را بدهد تا هر سـوالی را که میخواهند، از او بپرسند و او نیز به همه این سؤالات پاسـخ بدهـد. در نتیجه هیاتی متشکل از قدرتمنـدترین صـنعتگران آمریکـا دور هـم جمع شدند و شروع به پرسیدن سؤال از فورد کردند. او به سؤالات این افراد گوش داد و وقتی که صحبتهای آنها تمام شد، تلفـن روی میـز کـار خـود را برداشـت و بـا تعـدادی از هوشـمندترین و مسـتعدترین مشاورین خود تماس گرفت و از آنها خواست تا به سؤالات مطرح شده توسط این گروه پاسخ بدهند. سپس جلسه را با گفـتن ایـن جملـه بـه پایان رساند که او ترجیح میدهد افراد باهوشی را که دارای تحصیلات دانشگاهی هستند، برای پیدا کردن پاسخ سؤالات خود استخدام کند تا بتواند ذهن خود را برای انجام کارهای مهمتر آزاد بگـذارد؛ کارهـایی مثل فکر کردن! یکی از سخنانی که به فورد نسبت داده میشود، ایـن اسـت: “فکـر کردن سختترین کار دنیاست.
به همین دلیل اسـت کـه فقـط تعـداد کمی از مردم خود را درگیر آن می. کنند ” رهبری یعنی آشکار کردن بهترین استعدادهای افراد هنریفورد الگوی پدر ثروتمند من بـود. او مـرا تشـویق میکرد کـه ۱ کتابهایی را درباره زنـدگی افـرادی نظیـر فـورد و جـان دی. راکفلـر ۲ بنیانگذار شرکت استاندارد اویل بخوانم. پدر ثروتمنـد همـواره مـن و پسرش را به یادگیری اصول رهبری و کسب مهارتهای تکنیکی لازم برای کسب و کار تشویق میکرد. وقتی به گذشته نگاه میکنم، اکنون متوجه میشوم که بسیاری از مردم فقط صاحب یکی از ایـن دو مـورد هستند؛ اما برای کسب موفقیت در ربع مالکیت کسب و کـار بایـد هـر دوی این موارد را در اختیار داشت.
همچنین حالا میفهمم که هر دوی این مهارتها قابل یادگیری است. تجارت و رهبری همان قدر کـه بهعنوان علم محسوب میشوند، هنر نیز هستند. در نظر من هر دوی آنها مطالعات مادامالعمر به شمار. میآیند وقتی بچه بودم، پدر ثروتمندم به من کتـابی از مجموعـه کتـابهـای را داد کـه در سـال ۱۹۴۷ توسـط ۳ کودکان با عنوان “سـوپ سـنگ” ۱٫John مارسیا براون نوشته شده بود و هنوز هم در کتاب فروشـیهـای معتبـر قابل دسترسی است. او مرا به خواندن این کتاب تشویق کرد تا آموزش مرا به عنوان یک رهبر تجاری آغاز کند. پدر ثروتمند میگفت که رهبری یعنی توانـایی آشـکار کـردن بهتـرین استعدادهای افراد.
بنـابراین مهـارتهـای تکنیکـی لازم بـرای کسـب موفقیت در کسب و کار را به من و پسرش آموزش داد؛ مهارتهایی نظیر بررسی گزارشات مالی، بازاریابی، فـروش، حسـابداری، مـدیریت، تولید و مذاکره. او به ویژه تاکید داشت که ما نحوه کار کردن با مردم و رهبری آنها را یاد بگیریم. پـدر ثروتمنـد همیشـه میگفت: “کسـب مهارتهای تکنیکی تجارت آسان است… بخش دشـوار کسـب و کـار، کار کردن با مردم است.”
دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,دانلود نسخه کامل کتاب پدر پولدار پدر فقیر,
نظرات
نظری ثبت نشده.