او فکر میکرد احمقانـه اسـت کـه زندگی خود را صرف کار کردن برای به دست آوردن پول کنیم و آن وقت ایـنطـور وانمود کنیم که پول برایمان مهم نیست. پدر ثروتمند معتقد بود کـه زنـدگی بسـیار مهمتر از پول است؛ اما پول به عنوان پشتوانه زندگی اهمیت پیدا میکند. او اغلـب میگفت: “شما فقط چند ساعت در شبانه روز دارید که میتوانید آن را به کـار سـخت اختصاص بدهید. پس چرا به سختی برای به دست آوردن پول کار کنید؟
یاد بگیریـد طوری عمل کنید که هم پول و هم دیگران برای شما سخت کار کنند. به این ترتیب میتوانید آزاد باشید و به انجام امور مهم بپردازید.”
موارد زیر برای پدر ثروتمند من اهمیت داشت:
۱- در اختیار داشتن وقت بسیار برای بزرگ کردن فرزندانش
۲- داشتن پول کافی برای مصارف خیریه و حمایت از پروژه های مختلف
۳- کارآفرینی و ایجاد ثبات مالی در جامعه
۴- در اختیار داشتن وقت و پول کافی برای مراقبت از سلامتی خود
۵- توانایی سفر به نقاط مختلف دنیا به همراه خانواده
پدر ثروتمند میگفت: “این کارها به پول نیاز دارد. به همین خاطر است کـه پـول برای من اهمیت دارد. پول مهم است، اما من نمیخواهم همه زندگی ام را صرف کـار کردن برای به دست آوردن آن کنم.”
انتخاب ربعهای چهارراه پولسازی دلیل اینکه من و همسرم در حالی که بیخانمان بودیم، روی بخشهای مالکیت کسب و کار و سرمایه گذاری یعنی مالکیـت کسـب و کـار و سـرمایه گـذاری تمرکـز میکردیم، این بود که من در این دو بخش تعلیمات بیشتری دیـده بـودم. بـه خـاطر راهنمایی های پدر ثروتمندم مزایای مالی و حرفهای متفاوت هر یـک از بخـشهـا را میدانستم. به نظر من ربعهای سمت راست چهارراه یعنی بخشهای مالکیت کسـب و کار و سرمایه گذاری بهترین موقعیتها را برای کسب موفقیت و استقلال مـالی در اختیار من قرار. میداد همچنین من در سن ۳۷ سالگی موفقیتها و شکستهای بسیاری را در هر چهـار ربع نمودار تجربـه کـرده بـودم.
همـین مسـاله درک مـرا از ویژگـیهـای فـردی و شخصیتی، علایق، بی علاقگی هـا و نقـاط ضـعف و قـوتم بـالا میبرد. از ایـن رو میدانستم که در کدام ربع بهتر عمل خواهم کرد. والدین معلمین ما هستند وقتی نوجوان بودم، پدر ثروتمند اغلب به چهارراه پـولسـازی اشـاره میکرد. او تفاوتهای موجود میان افراد موفق در سمت راست و چپ نمودار را برای مـن شـرح میداد. از آنجا که جوان بودم، چندان به گفتههای او توجه نمیکردم و تفـاوت میـان طرز تفکر یک فرد کارمند و فردی که مالک یک کسب و کار است را نمیفهمیدم. فقط میخواستم که در مدرسه دوام بیاورم. با این حال به صحبتهای او گوش میدادم.
چیزی نگذشت که گفته های او برایم معنا پیدا کرد. داشتن دو پدر فعال و موفق، امکـان درک گفتـه هـای او را بـرای مـن فراهم کرد. اما تفاوت میان نحوه عملکرد آنها بود که مرا متوجه تفاوتهـای موجـود میان سمت چپ نمودار و سمت راست آن کرد. در ابتدا تفاوتها چنـان محسـوس نبودند، اما به تدریج شفاف و روشن شدند. به عنوان مثال، یکی از درسهای تلخی که وقتـی نوجـوان بـودم تجربـه کـردم، مقایسه مدت زمانی بود که دو پدرم میتوانستند با من بگذراند.
هرچه بر موفقیتها و اعتبار دو پدرم افزوده میشد، یکی از آن دو روز به روز وقت کمتری را برای گذرانـدن با همسر و چهار فرزندش پیدا میکرد پدر واقعی من اغلب در مسافرت، جلسـه یـا در حال عجله برای رسیدن به فرودگاه به منظور شرکت در جلسات بیشـتر بـود. هر چـه موفقیتهای بیشتری کسب میکرد، کمتر به عنوان یک خانواده سر میز شام دور هـم جمع میشدیم. او آخر هفته ها را در خانه و در اتاق کار کوچک و به هم ریخته خود و در میان انبوه کاغذها. میگذراند از سوی دیگر، پدر ثروتمند من با بیشتر شدن موفقیتهایش، اوقات فراغت بیشتر و بیشتری پیدا میکرد.
یکی از دلایلی که باعث شد مـن مطالـب بسـیاری را دربـاره پول، سرمایه گذاری، کسب و کار و زندگی یاد بگیـرم، ایـن بـود کـه پـدر ثروتمنـدم روز به روز اوقات فراغت بیشتری را به من و فرزندانش اختصاص میداد. نمونه دیگر اینکه هرچه هر دو پدرم موفقتر میشدند، پـول بیشـتری بـه دستمیآوردند؛ اما پدر واقعی من که تحصیل کرده بود، روز به روز بیشتر و بیشتر در قرض و بدهی فرو میرفت. بنابراین سختتر کار میکرد و ناگهان خود را در میـان حصـار بلندی از مالیات بر درآمد یافت. سپس بانکدار و حسابدارش به او پیشنهاد کردنـد کـه یک خانه بزرگتر بخرد تا ظاهراً شامل تخفیف مالیاتی شود. پدرم بـه نصـیحت آنهـا گوش کرد و خانه بزرگتری خرید. خیلی زود مجبور شد که سـختتـر کـار کنـد تـا بتواند پول بیشتری دربیاورد که از این طریق هزینه های یک خانه بزرگتر را پرداخت کند. این مساله او را بیشتر از قبل از خانوادهاش دور کرد.
اما پدر ثروتمندم به گونه ای دیگر عمل میکرد. او روز به روز بیشتر پول درمی آورد و مالیات کمتری را میپرداخت. او هم بانکدار و حسابدار داشت، اما نصایحی را که پدر ثروتمندم به آنها عمل میکرد، انجام. نمیداد دلیل اصلی اما نیروی محرکی که به من اجازه داد به فعالیت در سمت چپ چهارراه پولسازی ادامه بدهم، اتفاقی بود که پدر تحصیل کرده اما فقیرم در اوج دوران کاری خود با آن مواجه شد. در اوایل دهه ۱۹۷۰، من تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم و در پنساکولای ۲ مشغول گذراندن دورههای آموزش خلبانی در نیروی دریایی آمریکا ۱ فلوریدا بـوده و قرار بود عازم جنگ شوم.
پدر تحصیل کرده ام در آن زمان ئر یس آمـوزش و پـرورش و یکی از کارمندان دولت بود. روزی پدرم به من در پایگاه نظامی تلفن ۳ ایالت هاوایی کرد. او گفت: “پسر! من میخواهم از کارم استعفا بدهم و از طرف حزب جمهوری خواه برای به دست آوردن سمت معاون فرماندار ایالت هاوایی اقدام کنم.”
رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,رابرت کیوساکی کیست؟,
نظرات
نظری ثبت نشده.